خاطره از سفر زیارتی اربعین(2)
بعداز ظهر روز جمعه 6آذر ماه 94، حدود یکی دو ساعت مانده به اذان مغرب بود که از مرز مهران رد شدیم. گیت های مرز نسبت به پارسال بسیار گسترش پیدا کرده بود و بدون مشکل و معطلی وارد خاک عراق شدیم. 7 نفر از رفقای بسیج و دانشگاه بودیم. تعداد زوار ایرانی بسیار زیاد بود. جمعیتی که به سمت گاراژ (همان ترمینال خودمان) حرکت می کردند گویی مانند یک راهپیمایی بزرگ در ایران بود.
از مرز مهران سوار تریلی شدیم! شاید حدود 100 نفر پشت تریلی ای سوار شده و ماشین حرکت کرد. یکی از وسایل نقیله رایج در زمان اربعین حسینی در عراق، تریلی است. تعداد ماشین ها و اتوبوس های عراقی به هیچوجه کفاف جمعیت ده ها میلیونی زائر را نمی دهد. اتفاقا تریلی برای شهرداری تبریز خودمان بود و راننده اش هم تبریزی. خیلی از ماشین های ایرانی در این ایام با هماهنگی هایی که انجام شده بدون پلاک عراقی و ... داخل خاک عراق هستند تا بتوانند به زائرین خدمت رسانی کنند. تریلی رو باز بود و هوا اون پشت بسیار سرد! هرچه وسایل گرمایشی داشتیم از ساک ها درآورده و پوشیدیم و در این دو ساعتی که در راه بودیم هرکسی با صفا و حال و هوای خاصی که داشتیم شعر و روضه و مداحی میخواند. جایتان خالی همین اول سفری حال و هوای خوبی ایجاد شد. غروب جمعه هم که بود.
از مهران تا شهر کوت عراق دوساعت در راه بودیم. شب شده بود. نماز را کف زمین و روی چفیه هایمان خواندیم و همراه سیل جمعیت وارد گاراژ شهر کوت شدیم. فکر میکنم حداقل نیم ساعت گشتیم اما ماشینی که ما رو به نجف ببره پیدا نکردیم. جمعیت زوار ایرانی هم خیلی زیاد بود.