بسم نور


بهمن 57 امام آمد.آمد وبه ما جرئت توفان داد.توفان برعلیه همه بدی ها وسلام به همه خوبی ها. امام امد وبه ما حیات داد.
 امام خمینی(ره) بهمن 57 بعد از استقبال باشکوه مردم در بهشت زهرا (س) سخنرانی کرد.استقبال میلیونی ان روز مردم از امام خیلی حرفها داشت اماشاید مهمتر از آن اسقبال تاریخی این بود که ایا این مردم بر حرف 12بهمن 57 خود خواهند ایستاد یا نه ایا فشار های وحشتناک دشمنان باعث خواهد شد این مردم از عهد خویش برگردند؟...

من 12 بهمن57 هنوز به دنیا نیامده بودم! اما روزی شبیه 12بهمن را 27مهر در قم دیدم. روزی که ارزشش شاید بیشتر از 12بهمن باشد. زیرا که این مردم بعد از 32 سال مقاومت وپایداری هنوز این چنین عاشقانه در خط ولی  هستند مانند12بهمن!




 
پیشتر قسمت اول ودوم سفرنامه 27مهر89قم را در وبلاگ نوشته بودم. در پاراگراف اخر نوشته قبلی نوشته بودم:

از مسیر 5 کیلیومتری استقبال من دو کیلومترش را قبل از ورود رهبر دیدم. از همان چهارراه بازار تا تقریبا میدان جهاد پیاده روی کردم. یکی از هدفهایم از سفر  برای خودم این بود که چهره به چهره بتونم عاشقان امام را ببینم...
تا زمان رسیدن رهبر، به جایی که ما استاده بودیم، که تقریبا دوساعتی طول کشید کارم همین بود. وصحنه های زیبایی دیدم. حتی قشنگ یادمه که چند جا بغضم گرفت. بغضم گرفت از این همه اشتیاقی که مردم  فقط برای چند لحظه دیدن رهبرشون داشتند .از شور و حرارات جوانهای قمی که با چه انگیزه ای شعر میدادن." صل علی محمد نایب مهدی امد" " خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست" ،"از تو به یک اشارت از مابه سر دویدن".
چندجا بغضم گرفت از اینکه پیرزنها وپیر مرد ها زیر افتاب نشسته بودند وبا عکسی که از رهبر به دست داشتند با تو به اندازه ی یک دنیا حرف میزدند. بغضم گرفت وقتی حضور انبوه روحانیت را دیدم وقتی برای بیعت با مقتدایشان امده بودند. وقتی پیر وجوان مردم شهر را در انتظار استقبال از رهبر  میدیدم. وقتی بچه های کوچیک را میدیدم که با چه ذوقی سر اینکه کدومشون عکس قشنگ تری از رهبر دارن مسابقه میگذاشتند...

(قسمت سوم)


سرانجام "انتظار" به پایان رسید! از سرو صدا وشادی مردم متوجه شدم که حتما ماشین آقا داره نزدیک میشه.به نظر می رسید ماشین آقا تا جایی که من ایستاده بودم،دویست سیصد متری فاصله داشته باشه. اینکه این چند دقیقه تا رسیدن ماشین حضرت آقا چطوری گذشت را خودم هم نمی دانم!! سی چهل نفر از بچه بسیجی های هیکلی حدودا 20 متر جلو ماشین حضرت آقا می دویدند وبا شور حرارات خاصی راهنمایی مهمی میکردند:بچه ها و زنها برن عقب وگرنه له میشنود!! بلوایی به پا شده بود! سروصدای شادی مردم وشور اشتیاق جمعیت خیلی زیاد بود. خلاصه بهتون بگم اون همه نظمی که قبل از آمدن آقا وجود داشت در کمتر از چند دقیقه همه بربادرفت! دیگه  نه از بچه های بسیج خبری بود نه از سربازهای نیروزی انتظامی همه قاطی مردم برای دیدن حضرت اقا از سروکول هم بالا میرفتن!

 ماشین آقا تنها چند متر با من فاصله داشت که... آن چهرiی آشنا و زیبا را دیدم...آرام چون اقیانوس.و لبخند به لب برای مردم دست تکان میداد. از روی نرده ها پریدم این طرف! خیلی ها هم مثل من! عملا اون طرف خیابان که کلی نرده کشیده بوند ونیروی انتظامی گذاشته بودند که کسی نرود پر از جمعیت شده بود!  پره های گل بود که از طرف خانمها -که عقب تر و اون طرف نرده ها ایستاده بوند -به سمت ماشین پرتاب میشد.صحنه های زیبا وبه یاد ماندنی بود .




چسبیده بودم به ماشین!کنار شیشه طرف رهبر. ولی ماشین آقا متاسفانه از حرکت باز نمی ایستاد و من تنها چند ثانیه تونستم کنار شیشه طرف حضرت اقا باشم ازدحام شدید جمعیت به کنارم زد! گفتم تلاش کنم باز خودمو برسانم به آقا اما عمرا نمیشد! سوزش شدیدی در سینه ام احساس میکردم که هم بخاطرفشار جمعیت بود هم اینکه مجبور بودم بدوم. باز تلاش کردم اما سرانجام بیخیال شدم،با خودم گفتم بیاکنار الان خفه میشی!

خودم را کمی اینطرف تر کشاندم .ماشین رهبر تقریبا 20 متری جلوتر از من بود.جمعیت هم همین طور پشت ماشینشان حرکت میکردند وشعار میداند!" این همه لشگر امده به عشق رهبر امده"، "خامنه ای کوثر است دشمن او ابتر است" "ما همه سرباز توییم خامنه ای گوش به فرمان توییم خامنه ای"


پشت ماشین آقا چندین ماشین دیگه هم حرکت میکردند! راستی ،یک ماشین هم فکرکنم وانی چیزی تواین مایه ها بود! جلو ماشین آقا بود که 50 تا عکاسو دوربین به دست رو به ماشین آقا در حال عکاس گرفتن وفیلم برداری بودند!
دوکلیومتر مسیر ازجایی که من در خیابان 19 دی رهبر را دیدم تا حرم حضرت معصومه را پشت سر آقا حرکت کردیم والبته چه افتخاری بهتر از این...


ماشین آقا بعد ها در تلویزیون دیدم در چهارراه بازار عملا از حرکت ایستاده بوده ودرمیان ازدحام استقبال کنندگان گیر کرده بوده!!





این روز آنقدر شیرین بود برام که اصلا نمیخوام در مورد خستگی وسختی هایی که کشیدم حرف بزنم!سرانجام به حرم رسیدم.جمعیت چندده هزار نفر هم همراه من بعد از استقبال در خیابان امدند تا به جمعیت بسیار عظیمی که از صبح در میدان آستانه -چسبیده به حرم حضرت معصومه- منتظر آمدن امام امت بودند بپیوندند.خیابانهای منتهی به میدان آستانه غرق جمعیت بود من حدود یک ربعی کنار یک روحانی جوان ایستاده بودم به انتظار، تا بتونم برم در محل سخنرانی.

آقا بعد ازاستقبال-که بعدهافهمیدم 80  دقیقه طول کشیده است!- به حرم میروند برای زیارت وبعد علما در مسجد بالا سر حرم به ایشان خوش آمد گویی میکنند. کمی هم استراحت میکنند وباز برای یک سخنرانی مفصل... !
جمعیت یک صدا فقط یک شعار میداد: "صلی علی محمد، نایب مهدی آمد"