بسمه تعالی


ارادت خیلی خاصی دارم به او.

به سردار جاوید النشان حاج احمد متوسلیان ... در این دو سال ارادتم بسیار بیشتر شده است.

حاج احمد متوسلیان نمیدانم شهید شده ای یا هنوز در زندان های طاقت فرسای اسرائیل اسیر مانده ای.... فقط میدانم مقام و جایگاه آسمانی ای داری ای فاتح بزرگ خرمشهر... ما زمینیان را دریاب.


امروز سوم خرداد سالروز حماسه مردان مرد جنگ است. از جمله مردی که سخت ترین قسمت عملیات الی بیت المقدس به او و یاران با غیرتش سپرده شده بود.

روایتی از روزهای سخت الی بیت المقدس:

مرحله سوم عملیات «الی بیت المقدس» باید آغاز می‌شد. اصلاً مرحله اول و دوم برای این بود که در مرحله سوم نیروها به سمت خرمشهر بروند و آین شهر را آزاد کنند اما قریب بیست روز عملیات و جنگیدن نیروها را خسته کرده بود. در این شرایط به سخنان کسی نیاز بود که بتواند معنویت و حماسه را به دلهای رزمندگان تزریق کند.

بنابراین حاج احمد متوسلیان علی رغم وضعیت بد جسمانی خودش را به جمع رزمنده‌ها رساند و در 31 اردیبهشت 61 سخنانی اینچنین را بر زبان راند:

«…برادران! تا به حال چندین بار از قرارگاه به تیپ ما دستور داده اند که بکشید عقب، ولی... (ادامه در ادامه مطلب) ما این کار را نکردیم. چون می دیدیم که روحیه شما خیلی بالا است و با آنکه هر لحظه امکان دارد ارتش عراق شما را مورد حمله گازانبری قرار بدهد، با این حال شما خوب مقاومت می کنید. دشمن با این همه پاتکی که کرده، حتی نتوانسته یک قدم جلو بیاید.

درشرایطی که ما قصد داریم تا چند روز دیگر خرمشهر را آزاد کنیم، شنیده ام بعضی ها حرف از مرخصی و تسویه زده اند! بابا! ناموس شما را برده اند!(منظور خرمشهر بود) همه چیز شما را برده اند! شما می خواهید بروید تهران چه کار کنید؟ همه حیثیت ما اینجا در خطر است. شما بگذارید ما برویم با آب شط العرب وضو بگیریم و نماز فتح را در خرمشهر بخوانیم، بعد که برگشتیم، خودم به همه تسویه می دهم.

الان وضع ما عین زمان امام حسین(ع) در روز عاشورا است. بگذارید حقیقت ماجرا را به شما بگویم. ما الان دیگر نیروی تازه نفس نداریم. کل قوای ما در این زمان، فقط همین شماها هستید و دشمن هم اطلاع ندارد.

بسیجی ها! شما که می گویید اگر ما در روز عاشورا بودیم به امام حسین(ع) و سپاه او کمک می کردیم بدانید امروز روز عاشورا است… می دانم بیش از بیست روز است دارید یک‌نفس و بی‌امان در منطقه می جنگید و و خسته‌اید و شاید در خودتان توان لازم برای ادامه رزم را سراغ ندارید، ولی از شما خواهش می کنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم خرمشهر را آزاد کنیم…»

در این هنگام، حاج احمد در حالی که اشک از چشمهاش جاری شده بود، دست‌هایش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! راضی نشو که احمد متوسلیان زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده. خدایا! اگر بنا بر این است که خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ احمد متوسلیان را برسان…»

 

 

متوسلیان قبل از این سخنان هم در جلسه فرماندهان گردان‌های تیپ ۲۷ در قرارگاه فرعی نصر ۲ حاضر شده و درباره اهمیت فتح خرمشهر گفته بود: «باید بدانید که عملیات به هیچ‌وجه لغوشدنی نیست. ولو اینکه حتی یک نفر هم زنده نماند. لغو عملیات نخواهیم دشت مگر با آزادی خرمشهر…»

این جملات بخشی از روایتی بود که در کتاب همپای صائقه شرح کاملترش آمده است، اما خواندن همین چند خط کافی است تا وقتی فرمانده وقت سپاه از دلیل انتخاب حاج احمد متوسلیان برای انجام سخت ترین مرحله عملیات فتح خرمشهر حرف می‌زند، کاملاً منطقی به نظر برسد.

 

 

محسن رضایی می‌گوید: «در عملیات بیت المقدس وقتی طراحی و  مانور عملیات را به اتمام رساندیم، متوجه شدیم زمانی که به عراق حمله کنیم هرچه به خرمشهر نزدیک شویم فشار عراقی ها به ما بیشتر می شود و از طرفی نیروهایی از ما که نزدیک به خرمشهر هستند در معرض شدیدترین پاتک ها قرار می گیرند.

نابراین به فکر افتادم تا چه کسی را انتخاب کنم که بیشترین مقاومت را از خود نشان دهد، چراکه آن نقطه ای بسیار کلیدی بود و در صورت سقوط تمام عملیات سقوط می کرد و خرمشهر شاید تا 20 سال بعد هم آزاد نمی شد.... در روز عملیات هم دیدیم که همینطور شد و سخت ترین پاتک ها به بخش احمد متوسلیان انجام می شد.»

اما حاج احمد بعد از اینکه دروازه خرمشهر را فتح کرد و ورودی شهر را گشود، با بچه‌هایش به سمت تنها راه باقی‌مانده برای فرار بعثی‌ها رفت، تا وقتی امروز از فتح خرمشهر صحبت می‌کنیم، بتوانیم از اسیر شدن هزاران سرباز عراقی سخن بگوییم.

 

 بعداز فتح خرمشهر خیلی از نیروها وارد شهر شدند و مشغول پاکسازی. در آن حال حاج‌احمد و بچه‌هایش مأموریت پیدا کردند که در جاده شلمچه در پشت خط تنومه شاهراه شلمچه- بصره را ببندند. تمام نیروهای عراقی که در خرمشهر بودند بعد از ورود نیروهای اسلام از شمال خرمشهر به طرف تنها راه فرار و خروج یعنی جاده شلمچه- بصره رفته و از آنجا می‌خواستند اقدام به فرار کنند.

حاج‌احمد و بچه‌هایش وارد آن جاده شده و آن گلوگاه را می‌بندند و حتی حاضر نمی‌شوند فقط 20 دقیقه از آنجا عقب بکشند. این مقاومت در صورتی ادامه داشت که نیروهایی که از خرمشهر به سمت بصره راه افتاده بودند حاج احمد و بچه‌هایش را می‌زدند. از سمت راست که عراق بود دشمن آنها را می‌زد تا عقب بکشند و از روبه‌رو نیز دشمن بر آنها آتش می‌ریخت.

به هر حال احمد و بر و بچه‌هایش یک دقیقه خط خود را خالی نکردند و ثمره آن 19 هزار اسیری بود که در الی بیت‌المقدس نصیب سپاه اسلام شد.